کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : فاطمه معصومه شریف     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

سـر مـی‌گـذارد آسـمــان بـر آسـتـانـت            غـرقـیـم در دریـای لـطـف بی‌کـرانت

محـبـوب‌تر از هر کـسی نزد رسـولی            آغـوش او هـمـواره می‌شد مـیـزبـانت


چون مادری دلسوز، مرهم می‌نشاندی            بر زخـم او بـا دسـت‌هـای مـهـربـانت

نـور پدر وقتی که شد خـامـوش دیگر            تاریک شد، تاریکِ تـاریک آسـمـانت

حق علی را غصب کردند و پس از آن            انـداخــتـنـد آتـش بـه جــان آشــیــانـت

می‌سوختی در شعـله‌های کـیـنه‌هـاشان            آه از دلـت آه از دل آتــشــفــشـانـت...

با دست‌های بـسته حـیـدر را که بردند            با چـشم خود انگـار دیدی رفت جانت

پشت سر حیدر خودت را می‌کـشاندی            آه از تن مـجـروح و از اشـک روانت

هجده بهار از عمر تو تنهـا گـذشت آه            نـاگـاه دیـدی می‌رسـد فـصـل خـزانـت

پـیـچـیـد در خـانـه بـرای آخـریـن بـار            بـوی تـنـور داغ و بـوی عـطـر نـانت

بانو تو حتی بعد از این‌که پَـر کـشیدی            بـودی به فـکـر کـودکـان نـیـمـه‌جـانت

بند کـفـن وا شد تو با مـهـری فـراوان            آغـوش وا کـردی بـه روی کـودکـانت

آن کودکـانی که پس از تو رنج دیـدند            ای کاش پـایـان داشت اینجا داسـتـانت

یا لااقـل بـانـو نـمی‌رفـتی تو ای کـاش            آن روز در گــودال بــا قــدّ کــمــانـت

دیدی حسینت را که تنها و غریب است            دیدی که غرق خون شده اینک جوانت

با نـاله تا گـفـتـی بُـنـَیَّ عـرش لـرزیـد            عالم همه حیران شد از صبر و توانت

گفتی که آبت هم ندادند، آسمان سوخت            وقـتی شـنـید این واژه‌ها را از زبـانت

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : عاطفه جوشقانیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

کـنار فـضّه صمیـمـانه کـار می‌کردی            به کار کـردن خود افـتـخـار می‌کردی

درخـت‌های بـهـشـتی به پـایت افـتادند            همـان شـبی که هـوای انـار می‌کردی


فـقـیر هرچه می‌آمد اسیـر برمی‌گـشت            تـمـام عـالـمـیـان را دچـار مـی‌کـردی

دلیـل شادی حـیدر! چه شد که بعد پدر            مـدام گــریـۀ بـی‌اخـتـیـار مـی‌کـردی؟

چه شد محـبت هـمـسایه‌ها؟ دعایت را            چه مـادرانـه به آن‌ها نـثـار می‌کردی!

تمام مردم اگر کور و کر، علی دیده‌ست            فدک فـدک همه جا را بهـار می‌کردی

و شـقـشـقـیه به نـهـج‌الـبلاغه رو آورد            شبی که پشت به این روزگار می‌کردی

چـقـدر خـانه مـرتب شد آن شب آخـر            اگر مریض نبـودی چکـار می‌کردی؟

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛

دلیـل خـندۀ حـیدر! چه شد که بعد پدر            مـدام گــریـۀ بـی‌اخـتـیـار مـی‌کـردی؟

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی ذوالقدر نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در            می‌نشیند منتظر بانوی محشر پشت در

خانه وقتی خانۀ زهراست، پس هر سائلی            بعد دق الباب خندان می‌شود در پشت در


آنقدر از صاحب این خانه احسان دیده بود            سجده کرد و اَشهدش را گفت کافر پشت در

در زدند رفـت پـشت در خـداونـد کـرم            جای سائل آمده این‌بار لشکـر پشت در

در زدند و در زدند و در زدند و در شکست            آه شد آغاز، جـنگی نـابـرابـر پشت در

با غضب شیطان به سوی اهل جنت حمله بُرد            پا نهاد ابلـیس بر آیات کـوثـر پشت در

غنچۀ یاس و هجوم آتش و مسمارِ داغ            شد گل نشکـفـتۀ سادات، پرپر پشت در

نیست پاسخ همچنان این پرسش تاریخ را            از چه بابت رفت فضه جای حیدر پشت در

کار دنیا را ببین در رفت و آمدهای خود            ناگهان از پا می‌افتد مرد خیبر پشت در

گر هزاران بار برگردد به دنـیا باز هم            می‌رود زهرا هزاران بار دیگر پشت در

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر یک بیت آن کلاً حذف شده و بیت دیگر تغییر داده شد لذا پیشنهاد می‌کنیم به منظور پرهیز از تحریف شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

در زدند و با خودش می‌گفت حتماً سائل است            باز هم با کیسۀ نان رفت مادر پشت در

در کـمال حـیـرت اما دید بـانـوی کـرم            جای سائل آمده این‌بار لشکـر پشت در

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی مردانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تـفـسـیر او به دست قـلم نا مـیسّر است           در شأن او غـزل ننـویـسـیم بهتر است

او فـاطـمه‌ست معـنی این نام را هنوز           از هر زبان که می‌شنوم نامکرّر است


در کوچه بوی آتش و در خانه عطر گل           مرز بهشت و دوزخ از آن روز این "در" است

با پهلـوی شـکـسـته هم از کوه، کوه‌تر           با قامت خـمیده هم از آسمان سر است

لبـخـنـد مـی‌زنـد که بـخـنـدنـد بـچـه‌هـا           مادر اگر که جان بدهد باز مادر است

مــولا هـنـوز اوّل بـی‌هــم‌نـفـس شـدن           بانو در انـتـظـار نفـس‌های آخر است!

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مغـتـنـم ديـدنـد صـبـر رو به پايـان مرا            آتـش آوردنـد نـمـرودان گـلـسـتـان مرا

آرزوهای مرا در پـشت دَر آتـش زدند            كاش می‌بستند جای دست، چشمان مرا


دست من بسته ولی دست مغيره باز بود            زد تو را تا که بگـيرد زودتر جان مرا

حرف ناموسش كه شد ايوب صبرش سر رسيد            با تو سنجـيـدند بين كـوچـه ايـمـان مرا

در نهانِ چشم من اشك است مهمان سال‌ها            ظلم بيرون می‌كشد از خانه مهمان مرا

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : منصوره محمدی مزینان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

فقط می‌خوانمت دریا! که شوری بی‌کران داری            چرا دریا؟ که در قلبت حدودی بیش از آن داری

برای رفت و آمدهای اهل آسـمان گـویا            به سمت عرش از هر سویِ خانه پله‌کان داری


تمام روز گردانـندۀ چرخ سماوات است            همان دست دعا که شب به سمت آسمان داری

دلیل خلقتِ عالم! به خاکِ چادرت سوگند            که بیش از آسمان دستی پُر و روزی‌رسان داری

و پشت پردۀ مسجد زبانِ ذوالفـقاری تو            تویی که پای دَرسَت، دخترانی خطبه‌خوان داری

اگر در روز محشر هم شفیع کافران باشی            چه جای شبهه! چون قلبی به شدّت مهربان داری

سرا پا مست می‌گردد زمین و آسمان وقتی            که تو نامِ امیرِمؤمنان را بر زبان داری

به شوق «اَشهـدُ اَنَّ عـلیاً حُجـت الله»ت            عجب شوقی از آن در سینه‌ات وقت اذان داری

تو مقصود خدا از خِلقتی و مادر هستی            تو حق مادری بر گردن کل جهان داری

منم آن‌که کریمی چون تو را در زندگی دارم            تو هم آنی که همچون من گدایی ناتوان داری

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید روح الله موید نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای معجرت نجابت! و ای چادرت حجاب!            در پـرده مـانـده از رخ مـاه تـو آفـتـاب

ای محور " لِیُذهِبَ عَنکُـم"! وضو بگیر            دستی ببـر به آب و ببخـش آبرو به آب


بی‌پـرده رو به آیـنـه کن قـبـله را ببـین            هـرچـند نـیـسـت آیـنـه را تابِ بازتـاب

لـبـریـزِ مـهـربـانـی تـو مـی‌شـود پــدر            وقـتی تو را به "اُمِّ ابیـهـا" کـند خطاب

از صبر توست عزّت اسلام و اهل بیت            از اشک توست آبروی عترت و کتاب

گرچه شکـست بـازوی انسیه با غلاف            بـا آنـکـه بـسـتـه بـود یــدالله بـا طـنـاب

کی فاطمه سکوت کند در خروش ظلم؟            کی موج خسته می‌شود از قهر پیچ و تاب؟

وقتی ز آه فاطمه لرزید عرش و فرش            در حیرتم چه شد، که نشد آسمان خراب؟

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

آفتاب جلوه‌ات از کهکشان‌ها هم سر است            وسـعـت تـابـنـدگـیِ تو تعجـب‌آور است

طبقِ نَصِّ: ما عَرَفنا قَدرَکِ...، اثبات شد:            درک شأنَت از شعورِ هر بشر بالاتر است


کِسوَتِ اُمِّ اَبیهایی فقط مخصوص توست            کیست مانند تو که هم مادر و هم دختر است

حول دستاس تو می‌چرخد زمین و آسمان            گردش ایّـامِ ما بر پـایۀ این محور است

روح اَسـما را تنـور خـانۀ تو شکل داد            نانِ گرمِ سفرۀ سبزِ تو خـادم‌پرور است

مات و مبهوت وقار فاطمی‌ات مریم است            هاج و واج اقتدار هاشمی‌ات هاجر است

کمترین لطف تو بیش از ظرفیت‌های گداست            بـخـشـشِ حـدِّ‌ اَقـلـیِّ تـو حـدِّ‌ اکـثـر اسـت

بی‌نیازی از فـدک‌های زمینی، فـاطمه!            در خورِ مهریۀ تو چشمه چشمه کوثر است

تک‌سواریِ تو در صبح قیامت دیدنی‌ست            بهترین تصویر در قاب عظیم محشر است

سـایۀ روی سرِ ما چـادر خـاکی توست            می‌توان پس گفت: ایران، زیر چتر مادر است!

مادر هر کس که بابایش علی باشد، تویی            بچّه‌شیعه نسل پشت نسل بر این باور است

عـالـمی پـابـند تو بود و تو پـابـندِ عـلی            کُلِّ فکر و ذکر تو در هر زمانی، حیدر است

این شبِ جمعه مرا با خود ببر پیشِ حسین            کربلایِ شاه رفـتن، آرزوی نوکر است

یک دقیقه گریه کردن بر مصیبت‌های تو            فیض آن بالاتر از صدها هزاران منبر است

ای که روی صورتت گلبرگ هم رد می‌گذاشت            زیر پلکت جای ضربِ سیلی آن کافر است

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدرضا مؤید نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

گر نگـاهی به ما كـند زهـرا            دردهــا را دوا كــنــد زهــرا

بر دل و جان ما صفا بخـشد            گر نگـاهی به ما كـند زهـرا


كم مخواه از عطای بسیارش            كآنچه خواهی، عطا كند زهرا

بضعۀ مصطـفی بُوَد زآن‌رو            جلوه چون مصطفی كند زهرا

خانۀ وحی را، ز رخـسارش            رشکِ غـار حَـرا كـند زهرا

نه عجب گر به شأن او گویند            خـاک را كـیـمـیـا كـند زهرا

ایـن مــقـام كـنـیــز او بـاشـد            تا دگر خود، چه‌ها كند زهرا!

چـهـره پـوشد ز مرد نـابـیـنا            تا بـدین حـد، حـیا كـند زهرا

در طرفداری از خدا و رسول            بـه عـلـی اقـتـدا كـنـد زهــرا

روز محشر كه از شفاعت خویش            حشر دیگـر به پـا كـند زهرا

همچو مرغی كه دانه بر چیند            دوسـتـان را جـدا كـند زهـرا

چه شود گر زِ رحمت بسیار            حـاجـت مـا روا كـند زهـرا؟

چه شود گر که بر «مؤید» هم            نـظـری از وفــا کـنـد زهـرا

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی جهاندار نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

گل شـمـّه‌ای از آیـۀ تـطهـیـر تو باشد            گر آیـنـه در آیـنـه تـکـثـیـر تـو بـاشـد

خود کیستی ای سورۀ کوثر که حسینت            تا کـربـبـلا رفـت که تـفـسـیر تو باشد


بر سفـرۀ نان و نمکت دست علی هم            برداشت نمک را که نمک‌گیر تو باشد

ای دست پُر از پینه ز چرخاندن دستاس            عـالم همه در گـردش تـقـدیر تو باشد

در خوابِ شهیدان جهان یکّه‌سواری‌ست            کی می‌رسد از راه که تعـبیر تو باشد

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

کنار جانماز از عرش، هر شب میهمان داری            میان هر قنوتت تکه‌ای از کهکشان داری

ستاره در نمکدان است و قرص ماه، جای نان            که هستی که میان سفرۀ خود آسمان داری؟!


پدر با بوسه بر دستت؛ نشان داده مقامت را            که هستی که ولایت بر همه پیغمبران داری؟!

تو را پروردگار از عرش، نازل کرد و گفت ای فرش            برای اوج، هجده سالِ نوری را زمان داری!

به عشقِ «اَشهَدُ اَنّ عَلی» از خود گذشتی؛ پس            تو حقّ زندگی بر گردنِ بانگِ اذان داری

نفهمیدند، حرفت را؛ ولی غصه نخور بانو            کنار خود کسی مثل علی را همزبان داری

اگر چه شاخه‌ات آتش گرفت؛ اما ثمر دادی            تو طوبای بهشتی؛ پس یقیناً باغبان داری

رکوعِ در نمازت بود، حالِ آخرِ عمرت            نفهمیدند، نادانان چرا قـدّ کـمان داری!

تو را در خاک، می‌جویند غافل‌ها؛ نمی‌دانند            که بین لامکان؛ نزد خدای خود مکان داری

تو را پروردگار از چشمِ نااهلان نهان کرده            سلام ای گنج مخفی که مزاری بی‌نشان داری!

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

اگر بال و پرم بخشند بی‌زهرا نمی‌خواهم            و گر جان و سرم بخشند بی‌زهرا نمی‌خواهم

اگر روز قیامت از عطش جانم به لب آید            شراب کوثرم بخشند بی‌زهرا نمی‌خواهم


اگر آب بقا ریـزند، بی‌حـیدر نمی‌نـوشم            و گر چشم ترم بخشند بی‌زهرا نمی‌خواهم

اگر سلمان شوم بی‌مهر زهرا نامسلمانم            خلوص بوذرم بخشند بی‌زهرا نمی‌خواهم

اگر چون نخل خشکی باشم و از روضۀ رضوان            همه برگ و برم بخشند بی‌زهرا نمی‌خواهم

اگر با آن همه فیض مِنی در ماه ذیحجّه            وقوف مشعرم بخشند بی‌زهرا نمی‌خواهم

اگر با دست جبریل امین پـروانۀ جـنّت            به صبح محشرم بخشند بی‌زهرا نمی‌خواهم

اگر از کلّ سادات ملک بر قـلّۀ گردون            مقام برترم بخـشند بی‌زهـرا نمی‌خواهم

اگر بر مسند شاهی به بام عرش بنشینم            هزاران کشورم بخشند بی‌زهرا نمی‌خواهم

اگر از کثرت اشگ سحر در خلوت شب‌ها            دو دریا گوهرم بخشند بی‌زهرا نمی‌خواهم

اگر دائم بمـیرم وز نفـس‌های مسیحایی            روان بر پیکرم بخشند بی‌زهرا نمی‌خواهم

اگر با جام خضر از چشمۀ آب بقا، هر دم            حیات دیگرم بخشند بی‌زهرا نمی‌خواهم

کی‌ام من «میثمم» عمری گدای کوی زهرایم            و گر صد افسرم بخشند بی‌زهرا نمی‌خواهم

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

صعودت بود، هجده سالِ نوری در زمین بودن            عروجِ عرش یعنی با امیرالمومنین بودن

غبارِ ردّ پایت آسمان را نقشۀ راه است            نخی از چادرت می‌گوید از حبلُ‌المَتین بودن


بگو از خاطراتِ قدسی‌ات؛ از دفترِ لولاک            بگو از سال‌های با خدایت همنشین بودن

بگو از رازِ زهرا بودنت؛ از زینتُ‌اللّهی            بگو یعنی رکابِ آفرینش را نگین بودن

نمی‌فـهـمیم حتی معنی پائـین‌‌تـرین‌ها را            چگونه شأن تو می‌گوید از بالاترین بودن

هوای هم‌نشینت هر دَم از فردوس می‌گوید            گلِ سجّاده‌ات از رازِ فردوس‌آفرین بودن

که می‌گوید پس از ختمِ رُسُل وحی از زمین پَر زد؟!            بگو از روزها هم‌صحبتِ روح‌الامین بودن

بخند ای دلخوشی‌های علی آیاتِ لبخندت!            نمی‌آید به نورِ چهره‌ات اندوهگین بودن

قنوتِ خسته‌ات عَجّل وفـاتی می‌برد بالا            گریزان است مرغِ عرش، از روی زمین بودن

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

دری که بوسه‌گه انـبـیای عـظـمی شد            چگونه بود که با ضربۀ لگـد وا شد؟!

بجای دستۀ گل، جای احـترام و سلام            شـرار، قـسـمـت آن خـانـۀ مـعـلی شد


مـقـابـل نـفـس بـانـوی عـفـیـف عــلـی            صدای عـربـدۀ یک غـریـبـه پـیـدا شد

آهای سـینه‌زنان، فـاطـمـه زمین افـتاد            کمک دهید که در بین کوچه دعوا شد

اگرچه پشت «درِ» خانه رفته بود از حال            به احـتـرام نـگـاه عـلـی ز جـا پـا شـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن مطالب و اغراق بی مورد حذف شد

غلاف تیغ یکی و دوتا نه، خـیلی بود            چگونه این‌همه ضربه به دست او جا شد؟!

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

صدای گریه از عرش معلّی می‌رود بالا            همین که نیمه‌شب‌ها دست زهرا می‌رود بالا

گمانم مرکز ثقل زمین را شعله‌ها سوزاند            که آتش از در و دیوار دنیا می‌رود بالا


هنوز از ماجرای کوچه‌ها شرمنده‌اش هستند            اگر دیـوارهـا کـج تا ثـریـا می‌رود بالا

تمام هستی خود را گرفته روی دست، انگار            که روی شانه‌ها تابوت مولا می‌رود بالا

سوال این است؛ قاتل کیست؟ اما در جواب آن            فقـط هر آیـنـه دیـوار حاشا می‌رود بالا

شفیع محشر خود را در اوج کینه سوزاندند            که دود آتشِ امـروز، فـردا می‌رود بالا

به لب در هر قنوت آوای «أَینَ‌المُنتَقِم؟» داریم            که دست لطف مادر نیز با ما می‌رود بالا

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : مسمط

وقتی مرا در روضه دعوت می‌کند زهرا           یعـنی کـریـمـانه کـرامت می‌کند زهرا

بیش از پدر‌ مـادر محبت می‌کند زهرا           از نان شب خرج رعیت می‌کند زهرا


تـفـسـیر نـاب آیـه‌هـای هـل اتـی یعـنی           لـطـف بدون مـنـت و بی‌انـتـهـا یـعـنی

پـیـراهـنـش در دست خـالی گـدا یعـنی           شام زفـافـش هم عـنایت می‌کـند زهـرا

غم می‌زداید از دل سائل به یک لبخند           با دست و دل بازی گدا را می‌کند خرسند

یک روز نان سفره و یک روز گردن بند           همواره لطـف بی‌نهـایت می‌کـند زهرا

هرکس مقیم خانه‌اش شد، اهل ایمان شد           مقداد شد، میثم شد و عمار و سلمان شد

از برکتش حتی یهودی هم مسلمان شد           چادر نمـازش هم هـدایت می‌کند زهرا

زهـراتـر از زهـرا ندارد عـالـم ایجـاد           آیـات قـرآن از مقـامـاتـش خـبر می‌داد

جانم به این عفت که نزد کور مادرزاد           حجب و حجابش را رعایت می‌کند زهرا

توحید دارد می‌چکـد از سقـف ایوانش           اعجـاز بیـرون می‌زند از مطـبخ نانش

زهرا که جای خود، بگویم از کنیزانش           فضه‌ش پیمبرگونه صحبت می‌کند زهرا

چیزی نمی‌خواهد در این دنیا برای خود           فیضی دهـد همـسایه را با ربّـنای خود

پهـلـویـش آزرده‌ست اما با خـدای خود           هرشب سر سجاده خلوت می‌کند زهرا

یک عـمر در کنج دلش یاد عـلی دارد           تـصمـیـم بر یـاری و امـداد عـلی دارد

لحظه به لحظه بر لبـش نـاد علی دارد           با ذکر مـولایش عـبادت می‌کـند زهرا

با اینکه خـلـقت را برای او بنـا کردند           از عالم هـستی حـسابش را جدا کردند

هر سیـزده معـصوم بر او اقـتدا کردند           پس بر امامان هم امامت می‌کند زهرا

دنیا اسـیر عـشـق پاکـش بـیـشتر ایران           محبوب زهرا می‌شود از هر نظر ایران

دیروز در شهر نبی، امروز در ایران           سیـدعـلـی‌ها را حـمـایت می‌کـند زهرا

یا قهـر و آتش یا دگر تـسلیم یعنی چه؟           در پای طاغوت زمان تعظیم یعنی چه؟

در ریـسـمان ذلت و تحـریم یعنی چه؟           تفـسیر صبر و استقـامت می‌کند زهرا

از هرم آتش صورت پروانه می‌سوزد           در پیش چشم کودکان، کاشانه می‌سوزد

چون شمع، ذره ذره مرد خانه می‌سوزد           اما صبوری در مصیبت می‌کند زهرا

وقتی که دل را می‌دهد در دست رهبر هم           در پای عهدش می‌گذارد تا ابد سر هم

با صاحب و مولای خود یکبار دیگر هم           بـین در و دیـوار بیـعـت می‌کـند زهرا

پا را که داخل می‌گـذارد از در مسجـد           از ترس می‌لرزد به خود سرتاسر مسجد

مـحـو کـلام آتـشـیـن‌اش مـنـبر مـسجـد           با خـطبه‌ای غـرّا قـیامت می‌کـند زهرا

بوی شهادت می‌رسد از لحن سوگندش           "لبیک یا حیدر" نوشته روی سربندش

جان علی را می‌خـرد با جان فرزندش           از هستی‌اش خرج ولایت می‌کند زهرا

با صورت نیلی و با چشمان کم سویش           بـا سـیـنـۀ آزرده و بـا زخـم بـازویـش

با لالـه‌های بسـترش، با درد پهـلـویش           از غـربت مـولا روایت می‌کـند زهـرا

هرشب سراغ از مهبط مسمار می‌گیرد           از پا می‌افتد، پهلویش هر بار می‌گیرد

وقـتی کـمک از شـانۀ دیـوار می‌گـیرد           یعنی که به سختی حرکت می‌کند زهرا

از تـنـدی شلاق بی‌احـساس بی‌دیـن نه           از بی‌حـیـایـی غـلاف تـیـغ بـدبـیـن نـه

از چشم شور و پای شوم و دست سنگین نه           از درد تنهـایی شکـایت می‌کـند زهـرا

اشک مـرا پـای شب مهـتـاب بگـذارید           تابـوت را در گـوشۀ سرداب بگـذارید

نزد حـسیـنم نـیـمه شب‌ها آب بگـذارید           این روزها دارد وصیت می‌کـند زهرا

همچون پرستویی که بالش گشته آزرده           مانند سرو سیلی از باد خـزان خـورده

مثل گـلی پـرپـر شـبـیـه یـاس پـژمرده           در عرش بابا را زیارت می‌کند زهـرا

فردای محشر باز محشر می‌شود قطعاً           مـادر می‌آیـد دیـدنی‌تـر می‌شود قـطعـاً

با لطف او یک طور دیگر می‌شود قطعاً           از ما گنهکاران شفـاعت می‌کند زهرا

خسران زده در کوله‌بارش در ندارد که           در روز رستـاخـیز دست پُر ندارد که

هرچه بگوید فاطمه رد خور ندارد که           نزد خـدا از ما ضمـانت می‌کـند زهرا

هم سینه زن، هم گریه‌کن، هم روضه‌خوانش را           هم چـای‌ریـز بـی‌ریـا و بی‌نـشـانش را

تا دوسـتــانِ دوسـتــانِ دوسـتــانـش را           با دست خود راهی جنت می‌کند زهرا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ فراموش نکنیم که حضرت زهرا سلام الله علیهابیشتر و پیش تر از امام و رهبر خویش دفاع کرد تا همسرش و اگر بر فرض محال کس دیگری هم امام و جانشین برحق پیامبر بود از او دفاع میکرد

وقتی که دل را می‌دهد در دست دلبر هم           در پای عهدش می‌گذارد تا ابد سر هم

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

هرشب سراغ از مهبط مسمار می‌گیرد           از پا می‌افتد، پهلویش هر بار می‌گیرد

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید حمیدرضا برقعی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : مربع ترکیب

زنی از خاک،از خورشید، از دریا قدیمی‌تر            زنی از هاجـر و آسیه و حوا قـدیـمی‌تر

زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمی‌تر            زنی از نیّت پـیـدایِـش دنـیـا، قـدیـمـی‌تر


که قبل از قصۀ«قالوا بلی» این زن بلی گفته‌ست

نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست

ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه            به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه

شبی در عرش، از تسبیح او افتاد یک دانه            از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه

نشانْد آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد

زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد

زنی آن‌سان که خورشیدست سرگرم مصابیحش            که باران نام او را می‌ستاید در تواشیحش

جهان آرایه دارد از شگفتی‌های تلمیحش            جهان این شاه‌مقصودی که روشن شد ز تسبیحش

ازل مبهوت فردایش، ازل حیران دیروزش

ندانم‌های عالَم ثبت شد در لوح محفوظش

چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا            ازل زهرا، ابد زهرا، قَدَر زهرا، قضا زهرا

شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا            چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!

مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم

رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم

مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر            که جبرائیل می‌بندد دخیل پَر بر آن چادر

ستونِ آسمان‌ها می‌گذارد سَر بَر آن چادر            تیمّم می‌کند هر روز، پیغمبر بر آن چادر

همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست

کمی از گرد و خاکش، رستخیز کربلا بوده‌ست

غمی در جان زهرا می‌شود تکرار در تکرار            صدای گریه می‌آید به گوشش از در و دیوار

تمام آسمان‌ها می‌شود روی سرش آوار            که دارد در وجودش روضه می‌خواند کسی انگار

برایش روضه می‌خواند، صدایی در دل باران

که یا أُماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان

خدا را ناگهان در جلوه‌ای دیگر نشان دادند            که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند

صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند            ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند

صدای گریه آمد، مادرم می‌سوخت در باران

برای کودک خود پیرُهن می‌دوخت در باران

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : قصیده

قـیـامت است تمـاشای صبح دولت او            که محشری‌ست مقـامات بی‌نهاـیت او

فـقـط نه روز قـیـامـت، یـکـایک ایـام            بـه یُـمـن لـیـلـۀ قـدرنـد زیـر مـنّـت او


کسی که ماه و ستاره‌ست گردن‌آویزش            شده‌ست نُـقـل دهانِ فَلَک، کـرامت او

شبیه زهره کـنـیزش درخـشـشی دارد            زُحل که بسته کمر گوئیا به خدمت او!

غـبـار درگه او فـضه می‌شـود قـطـعاً            عـیار سنجـش پیـغـمـبران، محـبت او

قـیـام فـاطـمه گرچه خـمـیـده بود ولی            قیامت است رکوع یکی دو رکعت او

تـوسـلات خــلائـق بـه ذیـل چــادر او            امـام، مـعـتـکـف خـیــمــۀ امـامـت او

جـنان ز غـنـچـۀ لبـخـنـد او شده پـیـدا            نهـان رضای خـداونـد در رضایت او

خیال خاک به درک ضریح او نرسید            کشیده سرمه به چشمان عرش، تربت او

دمی که بی‌کـفـن اهل قـبور برخـیـزند            حریر و سُندُس و اِستبرَق است خلعت او

به روی ناقه‌ای از نور در مسیر صراط            روانه سوی جـنان، محـمل جـلالت او

عـنـان نـاقـۀ او را گـرفـتـه جـبـرائـیل            حـریر بال مـلک پـرده‌دار حـرمت او

چه آبـشـار رفـیـعـی‌ست چـادر زهـرا            که جاری است از آن، رشتۀ شفاعت او

پیـمـبـران هـمگی سر به زیر انـدازند            که چـشـم را نـزنـد آفـتـاب طـلـعت او

در آن میانه فـدک ایـستاده با دلِ خون            خزان زده‌ست هنوز از غم مصیبت او

کسی که مـادر آب است حرمتی دارد            لهیب آتـش دوزخ کجا و ساحـت او؟!

من از حـوادث روز جـزا نـدارم بـیـم            قـیـامت است فـقـط لحـظۀ شهـادت او

گمان کنم که اگر میخ هم شود محشور            سرش بـلـند نـمی‌گـردد از خجـالت او

به جست و جوی حسین است در صف محشر            که مرهمی بنهد بر روی جـراحت او

اگـر چه محـسـن او هم شهـیـد شد اما            گـلـوی زخـمی طفـلی شده شکایت او

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

گمان کنم که اگر میخ هم شود محشور            سرش بـلـند نـمی‌گـردد از خجـالت او

مدح و منقبت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : یوسفعلی میرشکاک نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

واپسین موقف معراج حقیقت زهراست            سرّ تـوحـید در آئـیـنه غـیرت زهراست

روح آدم، شـرف خـاتـم، دردانـۀ غـیب            ذات عصمت، نفس صبح قیامت زهراست


خشم و خشنودی حق، غایت پاداش و جزا            رایت رحمت و تمهید شفاعت زهراست

به عـبـادت نـرسـد عـادت دیـنـداری ما            گر ندانـیم که معـیار عـبادت زهـراست

مـنـشأ بود و نـبـود، آیـنـه‌پـرداز وجـود            وحدت غیب و شهـودِ احدیت زهراست

در نمازی که وضویش بود از خون جگر            قـبلـۀ باطن اربابِ طـریـقـت زهـراست

نه هـمین اُمِّ ابـیـهـاست به تـقـدیم وجـود            شخص روح‌القدس و شأن ولایت زهراست

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه            سرّ سرمستیِ هفتاد و دو ملت زهراست

غایت سیر وجـود است رسیدن به علی            غایت سیر علی هم چو بدایت زهراست

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : عبدالحسن رضایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ناجوانمردانه زهـرای جوان را می‌زدند            روز روشن مادر صاحب زمان را می‌زدند

خانه‌ای که بی‌وضو جبریل آن را در نزد            دسته‌ای با پـا درِ این آسـتان را می‌زدند


صورت و دستی که می‌بوسید پیغمبر چه شد؟            پیش قبر او هم‌این را و هم‌آن را می‌زدند

بعد از آن ضرب لگد زهرا دگر جانی نداشت            با همه نیروی خود آن ناتوان را می‌زدند

زن زدن حتی زمـان جـاهلیت عـار بود            این مسلمان‌ها چرا شاه زنان را می‌زدند

این زدن‌ها از مدینه باب شد، در کربلا            بی‌حیاها هم زنان هم دختران را می‌زدند

زینب آمد روضه‌ای برپا کند در قـتلگاه            روضه را بر هم زدند و روضه‌خون را می‌زدند

نیست از آغـوش بابا هیچ جایی امـن‌تر            در همینجا دختر شیرین زبان را می‌زدند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن مطالب مصرع اول حذف شد

دختری گم شد به جایش کاروان را می‌زدند            بیشتر بین اسیران عمه جان را می‌زدند

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : احمد ایرانی نسب نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

"کَـرَم"، فـقـیرِ سرِ سفـره‌های احسانت            و "ابر"، تـشنۀ در جـستجـوی بارانت

"قیام" حاصل "قَد قامَتِ الصَلوة" تو بود            نـشـسـته "دین خـدا" در مسیر ایـمانت


اطاعت از تو همان طاعت خداوند است            "بهـشت" شاخه گلِ کوچکی ز گلدانت

قنوت نیمه شبت کهکشان حاجت‌هاست            به آسـمان برود نوری از شـبـسـتـانت

به چـادر تو مـلائک دخـیـل می‌بـنـدند            عجـیب نیست یـهـودی شود مسلـمانت

همیشه "چرخِ فلک" در طواف دستاس‌‌ت            همیشه "حور و ملک" در طواف دستانت

هـمه فـقـیـر و یـتـیـم و اسـیـر آمـده‌ایم            نــشــسـتـه‌ایـم بـه امـیـد لـقـمــۀ نـانـت

اگر حـسین و حسن میـوۀ دلت هستـند            نبی چو روح تو می‌گردد و علی، جانت

اگرچه چادر گلدار تو در آتش سوخت            دوبـاره لالـه‌ دمـیـده به دشـت دامـانت

همین شکـوفۀ پیـراهن تو شاهد ماست            چنان خـلـیـلی و آتـش، شده گـلـستانت

بهـار خـانۀ حـیـدر خـزان نـمی‌گـردی            قـسم به برف سر گـیـسـوی زمسـتانت

به شانه‌های تو قوّت نبود و شانه زدی            که زینبت نشود بیش از این پریـشانت

به پهلوی تو و بازو و سینه‌ات سوگند            خودت شکستی و نشکسته‌است پیمانت

ز بی‌هوا زدنت، طعنه می‌زند به علی            که باخـبر شود از روضه‌های پنهانت

عـلی برای تو نهـج البلاغه می‌خـواند            مگـر بـلـند شود از تو صـوت قـرآنت

علی‌ست آینۀ روی تو، "بَکَتْ وَ بَکَی"            تو گریه کردی و حیدر شده‌ست گریانت

دوبـاره پـیـرهـنی را به دجـله اندازش            مـگـر خــدای دهـد بـاز در بـیـابـانـت

حسین پیرهنی داشت، پس چرا گفتی؟            فـدای پیکر غرق به خون و عـریانت

: امتیاز